شمعون
گفت:
(از حقیقت
و کیفیت و آثار عقل سؤال کرده و در جواب تقریبا دو سؤال اول مسکوت مانده که بیشتر به
مسائل خشک فلسفى شبیه است و اثر تربیتى و عملى ندارد) اقسامش را بیان کنید.
رسول اللَّه (ص) فرمود:
1. بفرمائید عقل چیست؟
عقل عقال (زانوبند) جهل است، به زانوبند شتر
تشبیه شده، نفس همانند پلیدترین جانوران است، اگر زانوبندش نزنند سرگردان شود، پس عقل،
عقال و جلوگیر از جهل است،
2. چگونه است؟
خدا عقل را آفرید، دستور داد بیا، آمد، امر
کرد برو، رفت، فرمود: به عزت و جلالم مخلوقى بزرگتر و مطیعتر از تو نیافریدهام، به
تو آغاز کنم و به تو از سر گیرم، ثواب مال توست، عذاب هم براى تو (عقل که مایه اطاعت
و فرمابنردارى است، و هدف خلقت را تأمین مىکند، هم سبب آفرینش است و هم علت تجدید
حیات پس از مرگ، ثواب و عقاب نیز قهرا بر ملاک عقل است که هر که ندارد مسئولیت و مکافاتى
ندارد، و هر که دارد به اندازه خردش مسئول است و به همان اندازه پاداش و کیفر دارد)،
3. آنچه از آن منشعب مىشود و آنچه منشعب نمىشود چیست؟
سپس از عقل، حلم منشعب شد، از حلم، علم، از
علم، رشد، از رشد، عفاف (عفت نفس)، از عفاف، خویشتندارى، از خویشتندارى: حیا، از
حیا، وقار، از وقار، مداومت بر خیر، تنفر از شر و از تنفر از شر، اطاعت نصیحت گوى.
این ده صنف از انواع خیر (که از عقل منشعب شده) و هر صنف خود ده نوع است.
اما
شعب و آثار انشعابات عقل:
1. حلم
1. رفتار زیبا 2. همنشینى نیکان 3. سرباز زدن از
پستى 4. تن به فرومایگى و ناکسى ندادن 5. عشق به نیکى 6. نزدیک شدن به درجات عالى
7. گذشت 8. مدارا 9. احسان 10. سکوت.
این
صفاتى است که براى عاقل از طریق حلم فراهم شود.
2. علم
1. بىنیازى در عین درویشى 2. بخشندگى در عین بخل
(که ممکن است طبعا بخیل باشد اما به مقتضاى علم سخاوت را بر خود تحمیل کند) 3. مهابت
در عین خوارى (از وقار علم برخوردار است هر چند در انظار خفیف باشد) 4. سلامت در عین
بیمارى 5.
نزدیکى
در عین دورى 6. حیا در عین سماجت 7. رفعت در عین پستى 8. شرف در عین فرومایگى 9. حکمت
10. بهرهمندى و مقام. اینها خصالى است که در
پرتو
علم عاید عاقل مىشود، خوشا بحال آنکه هم خردمند است و هم دانشمند.
3. رشد
1. استقامت 2. هدایت (راهیابى به خیر و صلاح.
رشد و هدایت در معناى مصطلح یکى است و چون اینجا هدایت از آثار رشد شمرده شده شاید
مراد از رشد سلامت فکر باشد، که حالت استعدادى است و مراد از هدایت راهیابى به خیر
که حالت فعلى است) 3. نیک رفتارى 4. تقوا و پرهیزگارى 5. منال (منال مرادف مال است
گرچه تناسب چندان با سایر مذکورات ندارد) 6. تعادل 7. میانهروى (در امور مالى) 8.
ثواب 9. کرم 10. شناخت دین خدا.
اینها
مواهبى است که بر اثر رشد نصیب عاقل مىشود، خوشا بحال آنکه از راه روشن دست بر ندارد.
4. عفاف
1. رضایت (به آنچه هست) 2. کوچکى کردن 3. بهرهمندى
(از خیرات) 4.
آسایش
5. دلجویى (از زیردستان) 6. افتادگى 7. تذکر (مقابل غفلت) 8. فکر 9. بخشندگى 10. سخاوت.
این
بود فروع عفاف که عاقل چون به خدا و قسمت الهى راضى باشد، نصیبش گردد.
5. خویشتندارى
1. صلاح 2. تواضع 3. پارسائى 4. توبه 5. فهم
6. ادب 7. احسان 8.
جلب
محبت 9. خیرمندى 10. کنارهگیرى از شر.
اینها
برکاتى است که از ناحیه خویشتندارى به عاقل مىرسد، خوشا بحال آنکه مولایش (خداوند
متعال) به خویشتندارى گرامیش دارد.
6. حیا
1. نرمش 2. مهربانى 3 و 4. مراعات خدا در نهان
و عیان 5. سلامت 6.
کنارهگیرى
از شر 7. خوشروئى 8. گشاده دستى 9. پیروزى 10. خوشنامى.
اینها
عنایاتى است که از طریق حیا به عاقل مىرسد، خوشا بحال آنکه نصیحت خداوند را بپذیرد
و از رسواگرى او بهراسد.
7. وقار
1. لطف 2. دوراندیشى 3. امانتدارى 4. ترک خیانت
5. راستگوئى 6.
پاکدامنى
7. اصلاح مال 8. آمادگى براى مقابله با دشمن 9. نهى از منکر 10. ترک نابخردى.
خوشا
بحال آنکه با وقار است، سبکسر نیست، و عفو و گذشت دارد.
8. مداومت بر خیر
1. ترک کارهاى زشت 2. دورى از حماقت 3. خوددارى
از گناه 4. یقین 5.
علاقه
به نجات 6. اطاعت خداى رحمان 7. تعظیم از دلیل و برهان 8. دورى از شیطان 9. پذیرفتن
عدل 10. حق گوئى.
اینها
چیزهائى است که بوسیله ادامه خیر به عاقل مىرسد. خوشا بحال آنکه آینده را بیاد آرد،
رستاخیزش را یاد کند و از فناى دنیا عبرت گیرد.
9. تنفر از شر
1. وقار 2. صبر 3. نصرت 4. استقامت در رویه 5.
ادامه هدایت 6. ایمان به خدا 7. رعایت احترام مردم 8. اخلاص 9. ترک کارهاى بیهوده
10. پرداختن به کارهاى سودمند.
اینها
چیزهائى است که بوسیله تنفر از شر نصیب عاقل مىشود، خوشا بحال آنکه دست از حق نکشد
و به دستگیرههاى راه خدا چنگ زند.
10. اطاعت ناصحان
1. فزونى عقل 2. تکامل خرد 3. ستودگى عواقب 4.
رهائى از ملامت 5. پذیرش 6. دوستى 7. گشاده دلى 8. انصاف 9. پیشگامى در کارها 10. قدرت
بر اطاعت خدا.
خوشا
بحال آنکه از لغزشگاههاى هوى و هوس برهد، اینها خصالى است که همه از عقل زایش مىکند.
v شمعون گفت: نشانههاى جاهل را نیز بیان کنید.
فرمود:
اگر با او رفاقت کنى رنجت دهد، اگر از او کنارهگیرى ناسزایت گوید، اگر دهد منت نهد،
اگر دهى نمک نشناسد، رازىگوئى افشا کند، سرى گوید (ترا به افشاگرى) متهم کند، به نوائى
رسد باد در سر کند خشونت و درشتى نشان دهد، بینوا شود نعمتهاى خدا را انکار کند و از
گناه پروا ننماید در شادى تند رود و طغیان کند، در اندوه نومید گردد، خندهاش قهقهه
است و گریهاش شیون، به نیکان بتازد، خدا را دوست ندارد و رعایت ننماید، از خدا حیا
نکند و بیاد او نیفتد، خشنودى سازى بستایدت و به دروغ محسناتى برایت شمارد، ناراحتش
کنى همه تعریفها از بین برود و نسبتهاى ناروا دهد، این وضع جاهل است.
v گفت: نشان اسلام را بیان کنید.
فرمود:
ایمان، علم، و عمل.
v علامت ایمان، علم، و عمل چیست؟
·
علامت ایمان :اقرار به یگانگى
خدا، اعتقاد قلبى به خدا و کتابهاى خدا و پیغمبرانش.
·
علامت علم: علم به خدا، شناخت
دوستان خدا، علم به واجبات الهى و مراقبت بر آنها چنان که انجام گیرد (و از دست نرود.
·
علامت
عمل عبارت است از: نماز، روزه، زکات و اخلاص (که عمل قلب است.
v
نشان راستگو، مؤمن، شکیبا، توبهکار، شکرگزار، خاشع، صالح، ناصح، یقیندار،
مخلص، زاهد، نکوکار، پرهیزگار، متکلف (به خود بسته)، ظالم، ریاکار، منافق، حسود، اسرافکار،
غافل، خائن، تنبل، دروغگو، و فاسق چیست؟
·
نشان راستگو: سخن مطابق واقع
گوید، نوید و وعید خدا را تصدیق کند، به عهد خود وفا کند، و پیمانش را نشکند.
·
نشان مؤمن: مهربانى، فهم، و
حیا است.
·
نشان شکیبا: صبر در ناملایمات،
تصمیم بر کارهاى نیک، فروتنى و بردبارى.
·
نشان توبهکار: بىغل و غش براى
خدا کار کردن، ترک باطل، دست- نکشیدن از حق، و حرص بر خیر.
·
نشان سپاسگزار: شکر در نعمت،
صبر در بلا، قناعت به قسمت، ستایش و تعظیم نکردن از غیر خدا.
·
نشان خاشع : مراقبت از خدا در
نهان و عیان، انجام کارهاى نیک و مناجات با خدا.
·
نشان صالح : قلبش را صاف، و
عملش را اصلاح، و کسبش را درست کند و همه کارهایش را اصلاح نماید.
·
نشان ناصح : به حق قضاوت کند،
حق مردم را بدون مطالبه بپردازد، هر چه خود خواهد براى دیگران هم بخواهد و به هیچ کس
تجاوز نکند.
·
نشان اهل یقین: به وجود خدا
یقین کند و به او ایمان آرد، یقین کند که مرگ حق است و از آن بترسد، یقین داند که قیامت
حق است و از رسوائى آن روز بیم کند، یقین داند که بهشت حق است و بدان شوق ورزد، یقین
داند که جهنم حق است و براى نجات از آن آشکارا تلاش کند، بداند که حساب حق است و به
حساب خود برسد.
·
نشان مخلص: سلامت قلب (از ناپاکیهاى
شرک، کفر، کینه و غیره)، سلامت اعضا (بىآزارى و ترک گناه)، خیر رساندن و شر نرساندن.
·
نشان زاهد: بىرغبتى به حرامها،
خویشتندارى (از شهوات)، انجام واجبات، اگر برده است راه و رسم اطاعت نیک بشناسد و
اگر خواجه است روش بنده- پرورى داند و تعصب نداشته باشد، کینه در دلش نباشد، با آنکه
به وى بد کرده نیکى کند، به آنکه زیان رسانده سود بخشد، از ستمکار بگذرد و براى حق
خدا تواضع کند.
·
نشان نکوکار: دوستى در راه خدا،
دشمنى در راه خدا، رفاقت براى خدا، جدائى براى خدا، خشم براى خدا، خشنودى براى خدا،
عمل براى خدا، رغبت به خدا، افتادگى با ترس و لرز و پاکى و اخلاص و حیا و مراقبت براى
خدا و احسان در راه خدا.
·
نشان پرهیزگار: از خدا بترسد،
از مؤاخذهاش حذر کند، چنان شام کند و صبح کند که گویا او را مىبیند، دنیا را مهم
نشمارد، و بر اثر خوشخوئى چیزى از دنیا را بزرگ نشمارد.
·
نشان متکلف: جدل در مسائل بیفائده،
ستیزگى با ما فوق، طمع بستن به چیزى که بدان نرسد و صرف همت در آنچه نجاتش نبخشد.
·
نشان ظالم: بر بالادست با نافرمانى
ستم کند، زیردست را با غلبه بیازارد، حق را دشمن دارد و آشکارا ستم کند، (و بر حسب
نسخه دیگر که هم مناسبتر است و هم با روایات دیگر موافق، با ستمگران همکارى کند).
·
نشان ریاکار: حرص به عمل خدائى
در جمع و سستى در خلوت، عشق به ستایش مردم در همه کارها و تلاش براى خوشنامى.
·
نشان منافق: باطنى نابکار دارد،
زبانش با دل، گفتارش با کردار و نهانش با عیان مخالف است، واى بر منافق از آتش.
·
نشان حسود: غیبت از آن که بر
وى حسد برد، چاپلوسى، شماتت در مصیبت (چهارم لا بد از قلم راویان افتاده.
·
نشان اسرافکار: افتخار به باطل،
خوردن چیزى که در دست ندارد (پیش خور کردن)، بیعلاقگى به کار خیر و اعتراض بر آنها
که سودش نمىرسانند.
·
نشان غافل: کوردلى، اشتباه،
سرگرمى و فراموشکارى.
·
نشان تنبل: سستى در کار تا سر
حد کوتاهى، کوتاهى تا حد تباهى و خرابى کار، تباهى تا حد گناه (و ترک واجب) و ملالت
(بىنشاطى).
·
نشان دروغگو: خود راست نگوید،
دیگران را راستگو نپندارد، سخنچینى کند و تهمت زند.
·
نشان فاسق: سرگرمى، لغو، دشمنى
و بهتان.
·
نشان خائن (و در نسخه دیگر جائر؛
یعنى ستمپیشه و بىعدالت):نافرمانى
خدا، همسایهآزارى، بغض نسبت به نزدیکان و تمایل به سرکشى و طغیان.
v شمعون گفت: مرا شفا دادى و از کورى نجات بخشیدى، اینک راههاى هدایت
را به من بنما.
v فرمود: شمعون تو دشمنانى از جن و انس دارى که پیوسته تعقیبت مىکنند
و با تو در پیکارند تا دینت را بربایند،
1. دشمنان انس
گروهى هستند ؛آنها در آخرت بهرهاى ندارند، به ثواب خدا بیعلاقهاند تمام همتشان در
سرزنش و ایراد به مردم است، هیچ گاه خود را ملامت نکنند، و از کارهاى مردم که نکوهش
مىکنند حذر ننمایند، اگر بینند درستى، گویند ریاکار است. اگر بینند نادرستى، گویند
خیرى در او نیست.
2. دشمنان تو از جن، شیطان و سپاهیانش هستند؛
v جواب وسوسه های شیاطین
1. اگر به هنگام مرگ فرزند براى ربودن صبرت آمد و گفت پسرت مرد (و خواست
از این طریق وسوسهاى انگیزد) بگو:البته
زندهها براى مردن زادهاند، پارهاى از تن من به بهشت مىرود و من از این پیشامد خرسندم.
اگر گفت: مالت از دست رفت، بگو: شکر خداى را که داد و گرفت و زکات را برد، که دیگر
بدهى زکات ندارم. اگر گفت: مردم به تو ستم مىکنند و تو کارى نمىکنى، بگو: در قیامت
بر آنها که به مردم ستم کنند راه تعرض هست و بر نیکوکاران حرجى نیست.
2. اگر گویدچقدر نیکیهاى تو زیاد است تا ترا خودبین سازد،
بگو: بدیهایم
از نیکیهایم بیشتر است.
3. اگر گویدچقدر نمازت فراوان است،
بگو: غفلتهایم
از نمازم افزونتر است.
4. اگر گوید چرا مالت را به مردم مىدهى؟
بگو: آنچه از آنها مىگیرم بیشتر است.
5. اگر گوید:
چقدر مردم در حق تو ستم کردهاند؟
بگو: آنها
که من ظلمشان کردهام زیادترند.
6. اگر گوید چقدر به عمل مىپردازى؟
بگو: خیلى گناه کردهام.
7. اگر بگوید: شراب بنوش،
بگو: من مرتکب گناه نمىشوم.
8. اگر گوید: دنیا را دوست نمىدارى؟
بگو: جایى
که دیگران بدان مغرور شدهاند من دوستش نخواهم داشت.
v
نصیحت
های نبوی
شمعون! با نیکان در آمیز، از پیمبران همانند
یعقوب، یوسف و داود پیروى کن،
خداوند تبارک و تعالى چون طبقه زیرین را آفرید، نازید
و خروشید و گفت: چه چیز تواند بر من غالب آید؟
خدا
زمین را آفرید و بر سطح آن گسترد، تا رام شد، سپس زمین مباهات کرد و گفت: چه چیز بر
من غلبه کند؟
خدا
کوهها را خلق کرد و چون میخ بر پشت زمین کوفت تا ساکنانش را بلرزاند، زمین رام شد و
آرام گرفت، سپس کوهها بر زمین بالید، سر برکشید و مغرورانه گفت: چه چیز بر من چیره
شود
خداوند
آهن را آفرید که کوهها را شکافت و رام شد، آنگاه آهن بر کوهها فخر کرد و گفت: چه چیز
مرا مغلوب سازد؟
خدا
آتش را خلق کرد که آن را آب کرد و نرم شد، باز آتش بانگ و نعره برآورد و افتخار کرد
و گفت: چه چیز بر من غالب شود؟
خدا آب را آفرید و آتش را خاموش و نرم ساخت، آنگاه
آب مغرور شدو گفت: چه چیز بر من چیره شود؟
خدا باد را آفرید تا امواج آب را بحرکت آورد، موجها
در آن ایجاد کرد، قعرش را زیرورو نمود و از جریانش باز داشت و آب رام شد.آنگاه باد بالیدن گرفت به شدت وزید و گفت: چه
چیز مرا مغلوب سازد؟
خدا انسان را آفرید تا بنیانها و پناهگاهها ساخت
که نه باد در آن نفوذ یافت و نه چیز دیگر. باد رام شد و انسان به طغیان آمده گفت: از
من نیرومندتر چیست؟
خدا
مرگ را خلق کرد که او را مقهور ساخت، انسان رام شد و مرگ خود به مباهات برخاست،
از
جانب خداوند خطاب شد: به خود نبال که من ترا میان بهشتیان و دوزخیان سر مىبرم و دیگر
زندهات نمىکنم.
سپس
پیغمبر (ص) فرمود: حلم بر غضب غالب شود و مهر بر قهر و صدقه بر گناه.